۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

بعضی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم چه‌طور هنوز می‌تونم بخندم. خنده اونقدر غریب به نظر میاد که جمع شدنش رو با خودم نمی‌تونم تصور کنم. چه طور دیشب توی جمع بودم. چه طور می‌تونستم حرف بزنم، معاشرت کنم، بخندم،... نفس بکشم!... با این غمی که تو وجودمه... که همیشه بوده... وقتی به عقب نگاه می‌کنی و مثل یک خاطره‌ی واضح خودت رو می‌بینی، اما خودت رو تشخیص نمی‌دی... یک نفر دیگه بود اون که می‌خندید... یک صحنه از یک فیلم شاید...
...
- حالت خوبه؟
...
این جمله چه معنایی داره؟ باید ورژن کوتاه رو بگم یا بلند؟ راست یا دروغ؟ آدم‌ها چقدر از حقیقت رو می خوان؟ اصلا چقدر می‌تونن حس من رو تو لحظه‌هایی که مرگ رو تبدیل به آرامش خواستنی می‌کنه بفهمن. آدم‌ها چقدر از حقیقت رو می‌خوان؟
...
- مرسی، تو خوبی؟