۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

I Just Can't


از من چه انتظاری داری دل من؟ این همه سرکوفت برای چیه؟
انتظار داری از آزادی در بند شده‌‌ام بگم؟ یا از دموکراسی از دست رفته‌ام؟ از کوری چشم‌هایی که نادانی صاحباشون درک انسان رو زیر سوال می‌برن؟ یا غرش تفنگ‌هایی که انسانیت‌شو؟ ازم می‌خوای از دندون‌هایی که برای قدرت هر چیزی رو دریده‌اند بگم؟ ازم می‌خوای از دختری بگم که حتی به خودم اجازه نمی‌دم اسمشو به زبون بیارم؟ نمی‌ترسی اگر کلمات بی‌ربط من با عمق غم فریادهای پدرش بیگانه باشن؟
یا شاید انتظار داری از ایران بگم... چیزی که دیگر از آن من نیست.
ببخشید...
من فقط نمی‌تونم.

۱ نظر: