دفعه قبلی که واسه یه مریضی مختصر بیمارستان رفته بودم هم اتاقیم یه خانومی بود که چند ماهی بود که بیمارستان بود و سه بار عمل کرده بود، هر سه بار هم یک عمل. امیدوارم تجربه نکرده باشید اما هر عمل یعنی کلی آزمایش و استرس قبلش و بعد خود عمل که آسونترین جای کاره. چون بیهوشی و هیچی نمی فهمی. وقتی به هوش میای سرت سنگینه، بدنت از بی حرکتی روی تخت، درد می کنه و تا حد جنون کلافه ای ولی به خاطر سِرم هات حتی نمی تونی تکون بخوری و جابه جا شی. خیلی حس بدیه، حس ضعف و ناتوانی. یکم که بگذره اثر داروهای بیهوشی هم میرن و درد شروع می شه. بدترین جاش اما اینه که به خاطر دخترت که کنارت ایستاده همه ی اینارو بدون آه و ناله تحمل کنی. هر کدوم از روزهای کش دار و طولانی اون سه ماه رو.
پ.ن.فبأیّ آلاء ربّکما تکذبان؟ پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟
گاهی وقت ها آدم خجالت می کشه بخواد شکایت کنه.
پ.ن. این دفعه بازم یه خانوم بود... برای عمل زیبایی اما. شکم و سینه ها. حالش از قبلی هم بدتر به نظر می رسید.
پ.ن.فبأیّ آلاء ربّکما تکذبان؟ پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟
گاهی وقت ها آدم خجالت می کشه بخواد شکایت کنه.
پ.ن. این دفعه بازم یه خانوم بود... برای عمل زیبایی اما. شکم و سینه ها. حالش از قبلی هم بدتر به نظر می رسید.
راستش دوست ندارم درباره ی عمل و کوفتگی و استرس کسی صحبت کنه. خوبی خودت؟
پاسخحذفتو تا حالا تجربش کردی مگه ؟
پاسخحذفgahi oghat amal kardan badesh enghadram bad nist makhsousan age be in fekr koni ke gharare vaghti az takht boland mishi bimarit darman shode bashe va hala to ham salemi!
پاسخحذفمن چند روزه که اومدم خونه ولی از همون روز اول یه سرماخوردگی بد خوردم, و هرچند وضعم به بدی اون چه که تو گفتی نشده (البته اینم بگم که یه آمپول زدم و قبلش کلی استرس داشتم D:)ولی الان کاملا می فهمهم که هیچ چیزی تو این دنیا به اندازه ی سلامتی مهم نیست, چون در چنین حالتی حس می کنی که توانایی انجام هیچ کاری رو دیگه نداری,خلاصه ایشاالله که همیشه تنت سالم باشه و زندگی به کامت , امیدوارم که اون خانمایی هم که گفتی زود تر حالشون خوب بشه!
پاسخحذفسلام. پریسا جان.اول تبریک واسه خاطر بلاگ. زود زود آپش کن. باشه؟
پاسخحذفالبته بعد عمل اینقدا هم بد نیستا! کمپوت واسه آدم میارن! گل واسه آدم میارن!! میان عیادتت. کلی می فهمی که برای خیلیا مهمی. به خصوص مامان و بابات.البته تمام این لذتا وقتی درک میشه که عمل به سلامتی منجر بشه.
حالا که سلامتی . نه؟
راستی...من تقویم میخواما;)